از اونجایی که اینجا جمعه های ما تبدیل به یکشنبه شدند، ما یکشنبه هایمان را نیز تبدیل به جمعه می‌کنیم و زین پس کتابخوانی ها رو (در صورت کتابخوان بودن در هفته!) روز جمعه، و اگر لینک بازیِ هفتگی بود روز یکشنبه می‌گذارمشون اینجا. پس لینک های این هفته:

خداداد، کلینتون و قاسم لوینسکی          
خودم این یادداشت خان داداشمون رو خیلی دوست داشتم. البته باز این خان داداش ما رو آورده به ادامهء مطلب و خلاصه نصف مطلب تو صفحهء اصلی وبلاگش هست و بقیه‌اش تو ادامهء مطلبه که من نمی‌دونم به چه زبونی باید ازش خواست تا این کار رو نکنه تا وقتی لینک می‌دیم مطلبش نصفه نیمه نشه. خلاصه تو اصل مطلبش یه چیزایی نوشته و از خوانندگانش خواسته نظرشون رو بدن که خب با توجه به اینکه شما نمی‌تونید اصل مطلب رو بخونید (به دلیل وجود همون ادامه مطلب کذایی و اعصاب خوردکن!)، بهتون پیشنهاد می‌کنم به صفحهء اول هم یه سری بزنید و ببینید راجع به چه چیزی ازتون نظر خواسته و دست به دامنش بشید تا از این قرتی بازی های ادامه مطلبی در نیاره!

هزار درنای کاغذی           
این یادداشت به نظر میومد قدیمی شده باشه ولی اینطور نیست. تو پی نوشت یکی از پست های قبلی‌ام هم بهش لینک داده بودم ولی اینطور که آرتمیس می‌گه هنوز درناها به هزارتا نرسیدند. بد نیست سری بزنید و یه درنای کوچولوی کاغذی بسازید... باور کنید اگر مثل من دست و پا چلفتی نباشید البته، خیلی وقتتون رو نمی‌گیره.

من با تو هستم            
بی حرف پیش اگر حس می‌کنید ترک کردن سیگار احتیاج به حمایت داره و باید کسی که سیگار یا هر چیز دیگه‌ای رو ترک می‌کنه تشویق کرد یه سر به اینجا بزنید و هی دست بزنید و تشویق کنید. به هر حال فقط که نباید نوشته‌های یه وبلاگ رو خوند و از کنارش بی تفاوت رد شد!

چوبها             
نمایشگاه رضا کیانیان عزیز رو نرفتم و کلی هم حسادت کردم به همهء اونهایی که رفتند. این نوشتهء نبلوفر به نظرم خیلی زیبا و جذاب اومد. یه جورایی حس کردم دارم نمایشگاه رو می‌بینم. بعد از مدتها تونستم یه یادداشت رو با ارامش و بدون عجله بخونم... آخه مدتهاست که "تندی" تو لا به لای زندگی خیلی‌هامون رخنه کرده و خودمون خبر نداریم چقدر داریم می‌دویم.

نشاید که نامت نهند ...               
ایران که بودم همیشه می‌خواستم در این رابطه چیزی بنویسم. هر بار که روزنامه می‌خریدم مجله‌های زرد این ریختی کلاً روی نرو بودند. از اونایی که عکس فلان هنرپیشه و فلان فوتبالیت روشون بود بگیرید تا اونایی که از عکس بچه ها استفادهء ابزاری می‌کردند. اینجا توی اروپا اگر همچین مجله‌ای رو کسی چاپ کنه سر سه ثانیه دودمانش رو به باد می‌دن. نمی‌خوام بگم اینجا همه چیزش خوبه ... ولی به نظرم این مسالهء استفاده از عکس بچه ها به شدت تو ایران زننده و همراه با بی‌توجیه. هادی مطلب خوبی نوشته که به نظرم باید خونده بشه و راجع بهش بحث و تبادل نظر بشه. شاید بد نباشه یکی دو روزی وبلاگش رو به روز نکنه تا بیشتر خونده بشه. (این آقا هادی یه جورایی ورژن تحت ویندوز خودِ من به حساب می‌آد از لحاظ تعداد پست در هفته!!)