خوشبختانه مثل اینکه ایتالیایی‌ها بیشتر از اونکه ایرانی بازی در بیارند، اروپایی بازی درآوردند و ما از این بی اینترنتی ناخواسته رهایی پیدا کردیم!
البته راستش مدتها بود که می‌خواستم عین اینایی که به مشروب یا مواد اعتیاد دارند، دوز مصرفم رو بیارم پایین و کم کم این اعتیاد خانمانسوز به اینترنت و متعلقاتش (از جمله فیسبوک که از کراک هم خطرناک تر و خانمان‌برانداز تره) رو کلاً کنار بگذارم اما مثل اینکه شدنی نیست یا بهتر بگم؛ حداقل با این وضعیتی که من دارم امکانش وجود نداره.
مطمئناً بعد از چند روز دوری از اینترنت و در جریان نبودن از آخرین اتفاقات مهم بشری و غیر بشری کل امروز بعد از ظهر تا همین الان که ساعت ۱۱ شب می‌باشد به خوندن تمام اتفاقات این چند روز گذشته و دانلود کردن آخرین قسمت های سریال ها گذشت که خب اگر شما شباهت داستانی و روایی بین Lost و  Prison Break و Sopranos پیدا کردید (به جز اینکه اون دو تای اولی به شدت کرم دنبال کردن رو به جون آدم می‌اندازند و به خصوص این قسمت آخر لاست که رسماً من رو دیوونه و روانی کرده) حتماً بهم خبر بدین لطفاً!

به هر حال بامزه ترین چیزی که خوندم (البته مطمئناً از دعوا مرافعه های کروبی و کیهان که واقعاً جالب و خوندنی بود و یه جورایی پیگیری کردنش، تو مایه های پیگیری کردنِ همین لاستِ بی پدر و مادر می‌باشد!)، دعوا و یقه کشی و امکان کتک کاری بین مایلی کهن و قلعه نویی واقعاً بی نظیرترین و بامزه ترین خبری بود که امروز خوندم! فکرش رو بکنید اعتماد هم یه تیتر زده بود تو این مایه ها که "تو کلاس مربیگری بین مایلی کهن و قلعه نویی دعوا شد"!! یاد دوران دبیرستان و راهنمایی افتادم که وقتی دو نفر حرفشون می شد یکی به اون یکی می گفت "بعد از زنگ دم در" و این خیلی ترسناک تر و هیجان انگیزتر و جدی تر از دوئل های اروپا تو سده های گذشته بوده البته!! و حالا فکرش رو بکنید که مایلی‌کهن و قلعه نویی با اون همه نوچه و مرید و اینا بیان واسه هم خط و نشون بکشن که مثلاً "زنگ که خورد دم در فدراسیون وایسا بیبینم..."!!!
بعدش هم حکماً نوچه هاشون واسه هم قبلش کُری می خونند و این از بامرام بودنِ قلعه نویی می‌گه و اون یکی هم از ادعای فوتبال پاکِ مایلی کهن دم می زنه و این وسط یحتمل فیروز کریمی هم میاد و میگه "مگه ایشون مادهء شوینده است که می خواد فوتبال رو پاک کنه؟" و بعد یکی از اون ناظم های فدراسیون میاد فیروز کریمی رو میبره کنار و میگه "ولشون کن.... بذار دوئلشون رو بکنند" و خلاصه بعدش این نوچه ها ادامه می‌دن به کری خوندن و از اونجایی که این یکی پرسپولیسیه و اون یکی هم استقلالی، این صحنه بیشتر من رو یاد جنگ های دورهء اروپای زمان لاتین ها و حتا قبل تر از اون میندازه که قبل از شروع جنگ کلی برای همدیگه کری می خوندن، تا چیزای دیگه!

خلاصه که من تمامی این اعتیاد به اینترنت رو فراموش کرده بودم و بی خیال لاست و پریزن برک و این حرفها نشسته بودم فقط واسه خودم خیالپردازی می‌کردم و قاه قاه می خندیدم به این مسائل... البته اصل قضیه که خیلی هم گریه داره، ولی وقتی یاد ادعاهای این دو دوست گرانقدر و ارزشی و فاخر (سلام عمو صفار!) میفتادم، که در زمینهء فوتبال باید کار "فرهنگی" انجام بشه، آی خنده ام می گرفت... آی خنده ام می گرفت...!!
خلاصه که برعکس اون چیزی که فکر میکردم، یعنی اینکه بهتره آدم یه کمی از اینترنت و اخبار و اطلاعات دور باشه، می‌بینم که اصلاً این کارها درست نیست چون واقعاً حجم این همه خندهء پشت سر هم که یهو قلمبه به وجود آدم تزریق میشه واقعاً می تونه به قول این جناب فارادی تو این قسمت آخر لاست Catastrophic باشه!!!
حالا نیاین بگین تو هم هی انگلیسی میپرونی ... اصولاً این جناب فارادی ما رو به شدت تو این قسمت آخر با این واژهء بامزه مورد عنایت قرار دادند!