گودر
گودر هر بدییی داشته باشد این خوبی را دارد که آدم را «قاضی» میکند! یعنی اگر قبلترها وبلاگی را میخواندم و روزمرّگیهای نویسندهاش (که گاه تا مرز خالهزنکنویسی، و در برخی موارد بیشتر از آن هم پیش میرفت) را دنبال میکردم، الان برای هر پستی که در گودر میخوانم و هر وبلاگی که قرار است به فهرست وبلاگهای مورد علاقهام اضافه شود، بیشتر از قبل دقت میکنم و با خودم فکر میکنم واقعاً ارزشش را دارد که فلان وبلاگ را دنبال کنم یا نه.
مهم تر از آن موقعی است که تصمیم میگیرم مطلبی یا عکسی را به اشتراک بگذارم. دقیقاً اینجاست که قاضی ِ درون، خودش را نشان میدهد و در واقع اوست که تصمیم میگیرد به اشتراک گذاشته شدن این یا آن نوشته برای کسانی که تو را در گودرشان دنبال میکنند چقدر میتواند مهم و جالب باشد.
مهم تر از آن موقعی است که تصمیم میگیرم مطلبی یا عکسی را به اشتراک بگذارم. دقیقاً اینجاست که قاضی ِ درون، خودش را نشان میدهد و در واقع اوست که تصمیم میگیرد به اشتراک گذاشته شدن این یا آن نوشته برای کسانی که تو را در گودرشان دنبال میکنند چقدر میتواند مهم و جالب باشد.
اینجاست که حس میکنم دیگر نه حوصلهء روزمرّه خوانی های این یا آن دوست را دارم، نه این روزمرّهخوانی ها آنقدر میتواند برایم مهم و تعیین کننده باشد که برایشان بخواهم وقتی بگذارم.
حس میکنم گودر با تمام بدیهایش، این خوبی را دارد که به من به عنوان یک خواننده و پیگیر نوشتههای وبلاگی و اینترنتی این امکان را میدهد که برای سهیم شدنِ موارد مورد علاقهام با دیگران کمی وسواس داشته باشم و این یعنی دقیقتر شدنِ نگاه و جدیتر خواندن نوشتهها.
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۸/۱۲ ساعت 19:22 توسط امیر
|